صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۰۱۷: هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن می نهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن از مروت نیست با سنگ جفا راندن مرا من که در بند گرانم از وفای خویشتن من کدامین ذره ام تا بی نیازان جهان صرف من سازند اوقات جفای خویشتن راستی در پله افتادگی دارد مرا می روم در چاه دایم از عصای خویشتن صد جفا می بینم و بر خود گوارا می کنم برنمی آیم، چه سازم با وفای خویشتن بخت اگر در نارسایی ها رسا افتاده است نیستم نومید از آه رسای خویشتن می کند گردش فلک بر مدعای من مدام تا فشاندم آستین بر مدعای خویشتن از تجلی می تواند سنگ را یاقوت کرد آن که می دارد دریغ از من لقای خویشتن هر که با جمعیت اظهار پریشانی کند می زند فال پریشانی برای خویشتن این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن هر حباب شوخ چشم از پرده ای گردم زند بحر یکتایی نیفتد از هوای خویشتن نیستم صائب حریف منت درمان خلق باز می سازم به درد بی دوای خویشتن صائب تبریزی