صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۰۱۵: تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن راه حرف آشنایان سبزه بیگانه بست اینقدر غافل مباش از گلستان خویشتن نیست نرگس را چو برگ گل به شبنم احتیاج دولت بیدار باشد دیده بان خویشتن چون گل رعنا فریب مهلت دوران مخور در بهاران بگذران فصل خزان خویشتن چون صدف ناچار اگر باید لب خواهش گشاد پیش هر ناشسته رو مگشا دهان خویشتن سرفرو نارد به چرخ پست فطرت، هر که ساخت از بلندی های همت آسمان خویشتن ریزه چین خوان من ذرات و من چون آفتاب از شفق در خون زنم هر روز نان خویشتن از زبردستان کسی زه بر کمان من نبست حلقه بیرون بردم از میدان کمان خویشتن بلبلان افسرده می گردند صائب، ورنه من تخته می کردم ز خاموشی دکان خویشتن صائب تبریزی