صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۹۷۴: بر سر بالین بی دردان گل احمر فشان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر بالین بی دردان گل احمر فشان عاشقان را سوزن الماس در بستر فشان شکر این معنی که عمر جاودانی یافتی مشت آبی ای خضر بر خاک اسکندر فشان چون سبکباری براقی نیست در راه طلب در بساط زندگانی هر چه داری برفشان در محیط آفرینش از صدف کمتر مباش تیغ اگر بارد به فرقت از دهن گوهر فشان می دهد زخم زبان اندام، سنگ خاره را خرده جان چون شرر بر تیشه آزرفشان مگذران بی گریه مستانه وقت صبح را در زمین پاک هر تخمی که داری برفشان گر نداری دسترس چون منعمان بر سیم و زر سیم ناب اشک بر رخساره چون زر فشان از غبار خاکساری دیده رغبت مپوش گرد راه از خویشتن در چشمه کوثر فشان گر نخواهی پشت پا زد بر جهان، پایی بکوب دست اگر نتوانی افشاند آستینی برفشان تن مزن زنهار چون پروانه بعد از سوختن رنگ عشق تازه ای زین مشت خاکستر فشان نیشکر بعد از شکستن می شود شاخ نبات بشکند هر کس ترا بر یکدگر، شکر فشان چون به خواری عاقبت بر خاک می باید فشاند با لب خندان چو گل صائب به گلچین سر فشان صائب تبریزی