صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۹۱۵: کو می که ز زندان دل تنگ برآیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کو می که ز زندان دل تنگ برآیم؟ چون لاله نفس سوخته زین سنگ برآیم یک سوخته دل نیست پذیرای شرارم آخر به چه امید من از سنگ برآیم؟ چون نیست مرا شهپر گلزار رسیدن از بهر چه من زین قفس تنگ برآیم؟ در روی زمین نیست چو یک چهره روشن چون آینه بی وجه چه از زنگ برآیم؟ این دایره چون شد تهی از نغمه شناسان از پرده برای چه به آهنگ برآیم؟ یک سو غم دنیا و دگر سو غم عقبی با اینهمه غم چون من دلتنگ برآیم؟ کو باده لعلی، که ازین پیکرخاکی سیراب چو لعل از جگر سنگ برآیم ای مهر برون آ، که به یک چشم زدن من چون شبنم ازین دایره رنگ برآیم بر هیچ دلی نیست گران کوه غم من با این سبکی من به که همسنگ برآیم؟ در هیچ لباس از تو مرا نیست جدایی یکرنگ توام گر چه به صد رنگ برآیم چون رنگ پر و بال شکسته است درین باغ صائب ز چه از عالم بیرنگ برآیم؟ صائب تبریزی