صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۹۰۱: فریاد که از کوتهی بخت ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فریاد که از کوتهی بخت ندارم دستی که ترا تنگ در آغوش فشارم کو بخت رسایی که در آن صبح بناگوش دستی به دعا همچو سر زلف برآرم پروانه بزم تو مرا شمع امید ست در خلوت خاص تو اگر بار ندارم این دست نگارین که من از زلف تو دیدم مشکل که گشاید گره از رشته کارم در طالع من نیست به گرد تو رسیدن چون گرد یتیمی است زمین گیر، غبارم دلکشترم از خال لب و خط بناگوش در حاشیه بزم تو هر چند که خوارم بی نیشتر خار، گل از من نتوان چید چون آبله در پرده غیب است بهارم از من مطلب جبهه واکرده که پیچید چون غنچه بهم، تنگی این سبز حصارم چون بیخبران خام مدانم، که رسیده است در نقطه آغاز به انجام، شرارم صد شکر که جز ساده دلی نیست متاعی چون آینه در دست ازین نقش و نگارم صائب ز فلک نیست مرا چشم نوازش چون ماه تمام از دل خویش است مدارم صائب تبریزی