صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۸۸۷: چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم در موج خیز خون نفس پاک می زنیم هر جا که موج حادثه ابرو بلند کرد ما چون حباب پیرهنی چاک می زنیم همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود در دام، فال حلقه فتراک می زنیم در سردسیر خاک که یک روی گرم نیست جوشی به زور شعله ادراک می زنیم چون کاروان ریگ به منزل نمی رسیم چندان که قطره بر ورق خاک می زنیم ناخن حریف آبله دل نمی شود بر قلب شیشه خانه افلاک می زنیم صائب کدام غبن به این می رسد که ما داریم می به ساغر و تریاک می زنیم صائب تبریزی