صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۸۶۱: ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم دست از پیاله، پای ز صحبت کشیده ایم مشکل به تازیانه محشر روان شود پایی که ما به دامن عزلت کشیده ایم خون در دل نعیم بهشت برین کند میلی که ما به دیده رغبت کشیده ایم در دانه خوشه ای شده هر خوشه خرمنی تا خویش را به ملک قناعت کشیده ایم گام نهنگ ساحل مقصود ما شده است از بس که چار موجه کثرت کشیده ایم گشته است توتیای قلم استخوان ما تا سرمه ای به چشم بصیرت کشیده ایم گردیده است سیلی صرصر به شمع ما دامان هر که را به شفاعت کشیده ایم تا صبح رستخیز به دندان گزیدنی است دستی که ما ز دامن فرصت کشیده ایم صبح وطن به شیر برون آورد مگر زهری که ما ز تلخی غربت کشیده ایم گردیده است آب دل ما ز تشنگی تا قطره ای ز ابر مروت کشیده ایم آسان نگشته است به آهنگ، ساز ما یک عمر گوشمال نصیحت کشیده ایم بوده است گوشه دل خود در جهان خاک جایی که ما نفس به فراغت کشیده ایم صائب چو سرو و بید ز بی حاصلی مدام در باغ روزگار خجالت کشیده ایم صائب تبریزی