صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۸۰۸: از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم چشمی که خشک شد نبود در حساب چشم از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد چشم من خراب دل و دل خراب چشم بیدار کردن دل خوابیده مشکل است ور نه به یک دو قطره شود شسته خواب چشم در دست رعشه دار گهر را قرار نیست شد بیقرار اشک من از اضطراب چشم از حیرت جمال تو آیینه خشک شد از آفتاب اگر چه شود بیش آب چشم خواهد دمید سبزه خط از عذار یار تا خشک می کند عرق خود حجاب چشم صبح از نظاره دیده خورشید را نیست کی می شود سفیدی ظاهر نقاب چشم؟ هر چند از آفتاب بود تلخی گلاب شد تلخ از ندیدن رویت گلاب چشم از بس به روی تازه خطان چشم دوختم چون مصحف غبار مرا شد کتاب چشم هرگز نمی رسد لب خمیازه اش بهم از خانه است اگر چه مهیا شراب چشم صائب شکنجه ای بتر از چشم شور نیست پروای شور حشر ندارد کباب چشم صائب تبریزی