صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۹۱: تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم خون در دل از شکست خریدار داشتم هرگز قرین نگشت به هم قول و فعل من کردار را همیشه به گفتار داشتم تا با خدا افتاد مرا کار، به شدم شربت نداشتم چو پرستار داشتم تا چون حباب چشم گشودم ز یکدگر سر در کنار قلزم خونخوار داشتم هرگز دلم ز فکر غزالان تهی نبود دایم درین خرابه دو بیمار داشتم چون شبنم از تجلی خورشید محو شد چشم تری که از غم گلزار داشتم هرگز نداشت میل، ترازوی مشربم دایم به دست سبحه و ز نار داشتم چون زلف، تار و پود حواسم نبود جمع تا فکر جامه و غم دستار داشتم فریاد من ز قحط هم آواز پست شد کارم بلند بود چو همکار داشتم داغ ترا به غیر نمودم ز سادگی آیینه پیش صورت دیوار داشتم ! هرگز نصیب گوشه نشینان نمی شود آن خلوتی که بر سر بازار داشتم صائب هزار شکر که بر دل گذاشتم دستی که بر سر از غم دلدار داشتم صائب تبریزی