صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۵۲: صفای روی ترا از نقاب می بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صفای روی ترا از نقاب می بینم به ماه می نگرم آفتاب می بینم اگر چه از سر زلفش بریده ام عمری است هنوز در رگ جان پیچ و تاب می بینم غبار چهره خورشید طلعتی فرش است به هر زمین که به چشم پر آب می بینم نژاد گوهر من از محیط یکتایی است به یک نظر همه را چون حباب می بینم کشیده دار عنان دراز دستی را که دور حسن تو پا در رکاب می بینم دماغ خوردن دود چراغ نیست مرا به روشنایی دل در کتاب می بینم چو موی بر سر آتش نشسته مژگانم زبس که گرم در آن آفتاب می بینم کجا روم که درین صیدگاه ناکامی هزار دام ز موج سراب می بینم رخ گشاده ز دل زنگ می برد صائب هلال عید به روی شراب می بینم صائب تبریزی