صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۷۳۳: مرا که گفت که دست از عنان یار کشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که گفت که دست از عنان یار کشم کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم مرا که هست میسر سبوکشی در دیر چه لازم است که درد سر خمار کشم مرا که صبحت داغی همیشه داشته ام چه اوفتاده که دامن ز لاله زار کشم مرا که دست و دل از روزگار سرد شده است چسان به رشته گهرهای آبدار کشم مرا که زندگی از آتش است همچون شمع چرا ز شعله برون رخت چون شرار کشم ز شوربختی من هر حباب گردابی است چگونه کشتی ازین ورطه برکنار کشم اگر نه خاطر روی تو در میان باشد به روی آینه دل خط غبار کشم چو خار خشک سزاوار سوختن شده ام عبث چه منت مشاطه بهار کشم به مصر رفتم و از مشتری ندیدم روی متاع آینه خود به زنگبار کشم به یک نسیم توجه ز خاک بردارم ز ضعف پا به زمین چند چون غبار کشم ندیده هجر دل ناز پرورم صائب عجب نباشد اگر ناله های زار کشم صائب تبریزی