صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۶۲۷: جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم گر گهر نیست مرا، چشم گهرباری هست زر اگر نیست مرا، چهره چون زر دارم همچنان داغ غریبی جگرم می سوزد گر چه جا در دل آتش چو سمندر دارم ریزش پیر مغان نیست به خواهش موقوف چون سبو دست توقع به ته سر دارم می کند روی مرا عاقبت الامر سفید در دل خویش بهاری که چو عنبر دارم پیش نیسان نکنم همچو صدف دست دراز بس بود قطره آبی که چو گوهر دارم ازتر و خشک جهان دستم اگر کوتاه است شکرالله لب خشک و مژه تر دارم می روم هر نفس از بیم گسستن به گداز گر چه چون رشته وطن در دل گوهر دارم چون درین بحر ز سرنگذرم آسان چو حباب؟ که به هر چشم زدن عالم دیگر دارم خار راه تو کند در دل گل خون از ناز من درین ره به چه امید قدم بردارم؟ گر چه چون شانه مرا دست از کار افتاده است پنجه در پنجه آن زلف معنبر دارم سود و سرمایه من از سفر عالم خاک کف خاکی است که در کوی تو بر سر دارم از شکر چاشنی حرف گلوسوز ترست طوطی خوش سخنم، ناز به شکر دارم گر لبم تر نشد از چشمه حیوان صائب دل چون آینه ز اقبال سکندر دارم صائب تبریزی