صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۶۲: نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم ز آتش طلعتی روشن نشد محراب آغوشم سرآمد گر چه در آغوش سازی عمر من چون گل نشد یک بار دربرآید آن سرو قباپوشم سراپایم چو ساغر یک دهن خمیازه می گردد چو می گردد به خاطر یاد آن لبهای می نوشم به هر افسانه نتوان همچو طفلان بست چشم من که قدر وقت دان کرده است آن صبح بناگوشم نه زان سان شعله ور شد آتش بیتابیم از دل که لعل آبدار او تواند کرد خاموشم نباشد بیوفایی شیوه من چون هوسناکان که در دوران خط از بندگان حلقه در گوشم لب جان پرورت بر من نه آن حق نمک دارد که در روز سیاه خط شود از دل فراموشم اگر چه می توانم زیر بار عالمی رفتن گرانی می کند دست نوازش بر سر دوشم چه خواهد کرد صائب باده من با تنک ظرفان که خم را پایکوبان داشت در میخانه ها جوشم صائب تبریزی