صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۲۲: زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم دلی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم شکایت می کنم از یار و امید وفا دارم به این بیگانگی چشم نگاه آشنا دارم برید از سایه خود سرو و افتاد از قفای او عنان دل چسان محکم من بی دست و پا دارم مزن ای شکر بی شرم لاف پاکدامانی که من چون نیشکر صد جا سر بند ترا دارم اگر چه خاکسارم، آسمان را گوش می مالم به این پستی عجب دستی بلندی در دعا دارم ز فکر خنجر مژگان او بیرون نمی آیم اگر در سایه بیدم به زیر تیغ جا دارم خبر شرط است ای دشمن ز خاک آستان او مکن کوتاه پایم را که دستی در دعا دارم به مخمل دستگاهان خواب شیرین تلخ می سازد شکر خوابی که من بر روی فرش بوریا دارم نسیم کاروان مصرم ای پوشیده بینایی در بیت الحزن بگشا که بوی آشنا دارم خدا فرصت دهد در دامن محشر فرو ریزم گرههایی که در دل از تو ای بند قبا دارم گذشت آن شاخ گل، نگرفت بیتابانه دامانش دل پر حسرتی صائب ز تقصیر صبا دارم صائب تبریزی