صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۱۶: ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم به زیر تیغ رفتم تا زبند آزاد گردیدم زپیچ و تاب جوهردار گردید استخوان من زبس برخویشتن در تنگنای فکر پیچیدم بغیر از گریه تلخ ندامت چیست در دستم چو گل زین دفتر رنگین که من بر یکدگر چیدم منه انگشت بر حرفم اگر درد سخن داری که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گردیدم ز خون شکوه ام چون لاله دامانی نشد رنگین کشیدم کاسه های خون و بر لب خاک مالیدم سرآمد گر چه در انصاف دادن روزگار من مسلمان نیستم از هیچ کس انصاف اگر دیدم ندیدم روی دل از هیچکس غیر از سخن صائب به لوح آفرینش چون قلم چندان که گردیدم صائب تبریزی