صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۵۱۱: برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم ز سنگ سرمه سدی پیش یأجوج سخن بندم گرفتم نیست در پیراهن من چاک رسوایی ز مشت خون خود چون گرگ تهمت را دهن بندم ز جوی شیر روشن ساخت راه قصر شیرین را کمر چون تیشه می خواهم به خون کوهکن بندم به نامم خاتم شه در غریبی خانه می سازد چرا دل چون عقیق از ساده لوحی بر یمن بندم ز چشم زخم کثرت دور با خود خلوتی دارم که در بر روی ماه مصر و بوی پیرهن بندم به این افسره طبعان صحبت من در نمی گیرد اگر چون شمع آتش بر زبان خویشتن بندم نه آسان است مروارید را یاقوت گرداندن چه خونها می خورم تا رنگ بر روی سخن بندم از بس ترسیده چشم صائب از قرب گرانجانان نسیم مصر اگر آید در بیت الحزن بندم صائب تبریزی