صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۳۷۷: تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می کشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می کشم می روم تا اوج استغنا، دگر وا می کشم دست از مشاطه در نازک ادایی برده ام سایه از مژگان برآن زلف چلیپا می کشم در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی می ربایم قطره ای و سر به دریا می کشم در پناه اهل عزلت می گریزم چند گاه پرده ای بر روی خود از بال عنقا می کشم ای سموم بی مروت شعله ای از دل برآر جاده جوی خون شد از بس خاراز پا می کشم تا دهن بازست چون پیمانه می نوشم شراب چون سبو تادست بر تن هست صهبا می کشم می زنم هر دم به دل نقش امید تازه ای خامه ای در دست دارم نقش عنقا می کشم صائب تبریزی