صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۳۴۳: یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد از سر هر خار امید بهاری داشتم سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم در کنار خویش تا سیمین عذاری داشتم میل چشم غیر بود آن روز مد عیش من کز دو چشمش مستی دنباله داری داشتم سبزه امید من آن روز چون خط تازه بود کز لب لعلش شراب بی خماری داشتم عشرت روی زمین در دل مرا آن روز بود کز خط ریحان او بر دل غباری داشتم خرمن گل بود کوه بیستون در دیده ام در نظر تا جلوه گلگون سواری داشتم گلعذاران می ربودندم ز دست یکدگر تا چو شبنم دیده شب زنده داری داشتم نعل برگ عیش چون برگ خزان در آتش است ورنه من هم پیش ازین باغ و بهاری داشتم شد به کوری خرج روی سخت این آهن دلان در دل چون سنگ پنهان گر شراری داشتم کم نشد چون موج از آغوش دریا وحشتم گرچه بودم در میان دایم کناری داشتم آسمان با آن زبردستی مرا در خاک بود از غبار خاکساری تا حصاری داشتم گرچه از بی حاصلی بودم علم در بوستان بر دل از آزادگی چون سرو باری داشتم صورت احوال من بی خال عیب آن روز بود کز سر زانوی خود آیینه داری داشتم بود ماه عید صائب در نظر سی شب مرا در نظر تا طاق ابروی نگاری داشتم صائب تبریزی