صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۱۴۲: هر سرایی راکه باشد ازدل روشن چراغ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر سرایی راکه باشد ازدل روشن چراغ می جهد شبهای تار از دیده روزن چراغ می خورد خون ازفروغ سینه من داغ عشق می کشد خجلت ز خود دروادی ایمن چراغ سوختم ز افسردگی یارب درین محفل ، کجاست سینه گرمی که بتوان کرد ازو روشن چراغ؟ نیست غیر ازگرم رفتاری درین ظلمت سرا یار دلسوزی که دارد پیش پای من چراغ صحبت ناجنس آتش رابه فریاد آورد آب درروغن چوباشد می کند شیون چراغ درمیان عشق و دل مشاطه ای درکار نیست جای خود وا میکند در دیده روزن چراغ تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است پای خود را چون تواند داشتن روشن چراغ؟ قدر عاشق می شناسد، مشهدش پر نور باد ماتم پروانه دارد تا دم مردن چراغ در دل و در سینه من روشنایی کیمیاست ورنه دارد سینه سنگ و دل آهن چراغ دودمان دوستی از پرتو من روشن است می فروزد خون گرمم درره دشمن چراغ درشبستانی که گردد کلک صائب شعله ریز چاک سازد جامه فانوس رابرتن چراغ صائب تبریزی