صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۰۷: چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش به پیچ و تاب توان یافتن مگر کمرش به دور چهره او آتشین عذاری نیست که همچو لاله گره نیست آه در جگرش ز سایه مژه پایش شود نگارآلود اگر به دیده روشندلان فتد گذرش بنفشه رنگ شود یاسمین اندامش اگر نسیم صبا تنگ آورد به برش ز دل اگر چه ترازو شد از سبکدستی نیافت چاشنی خون زبان نیشترش اگر زنند رگش با خبر نمی گردد کسی که گردش چشم تو کرد بیخبرش چنین که تنگ به عاشق گرفته، هیهات است که مور خط نکند تنگ کار بر شکرش ز نوک آن مژه امروز می چکد آتش مگر به آبله دل رسیده نیشترش ؟ مرا به شام فراقی فتاده کار که هست ز آفتاب قیامت ستاره سحرش غم ازشکستن کشتی مخور به قلزم عشق که هست شهپر توفیق موجه خطرش چه لاف قوت پرواز می زند عنقا؟ ز نقش ساده نگردیده است بال و پرش حریف گریه خونین نمی شود صائب نزاکت که شکسته است شیشه در جگرش ؟ صائب تبریزی