صائب تبریزی
غزل 5001 - 6000
غزل شمارهٔ ۵۰۰۴: خوشا سری که سرگشتگی رهانندش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا سری که سرگشتگی رهانندش به کرسی از سرزانوی خود نشانندش مده به سوختگی دامن امید از دست که دانه ای که نسوزد نمی دمانندش سپند تا نزند مهرخامشی برلب به روی مسند آتش نمی نشانندش ز شوق بیخبری دست می دهد عارف اگر ز خود به زر قلب می ستانندش به خاک ،حسرت پرواز می برد مرغی که کودکان به بغل بال و پر رسانندش سری که گرم زسودای عشق می گردد چو آفتاب به هر کوچه می دوانندش به یک دو جلوه زمین گیر گشت کاغذ باد به هیچ جا نرسد هرکه برآید می پرانندش گل شکفته بود از نسیم فارغبال ز پوست هر که برآید نمی درانندش ز انقلاب جهان بی بران نمی لرزند که هرچه میوه ندارد نمی فشانندش ز مرگ غوطه به دریای شهد زد زنبور که هرکه هرچه چشانده است می چشانندش چو گل به خنده دهن باز می کند صائب هزارخار اگر درجگر خلانندش صائب تبریزی