صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۹۲۷: نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش اجابتهاست درطالع دعای دامن شب را یکی صد شد امید من زخط عنبر آلودش دل سنگش کجا برتشنه دیدار می سوزد؟ سبکدستی که برمی آید از آیینه مقصودش به دوری از حریم اونشد قطع امید من که برگردد به محفل شمع، چون خامش کنی زودش ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد خوشا زخمی که سازد خنده پنهان نمکسودش مدان چون تنگدستان جهان محتاج عاشق را که یاد از بی نیازی می دهد روی زر اندودش مزن مهر خموشی بر دهن آتش زبانان را کز این روزن برآید دود چون سازند مسدودش بر همن ازحضور بت دل آسوده ای دارد نباشد دل به جان آن راکه درغیب است معبودش چه بگشاید ز خلق سفله صائب، ما و درگاهی که هر موری سلیمان می شود از سفره جودش صائب تبریزی