صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۸۹۷: در سر زینت خودآرا می رود آخر سرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سر زینت خودآرا می رود آخر سرش حلقه فتراک طاووس است از بال و پرش هرکه دارد خرده خود از نواسنجان دریغ همچو گل در هفته ای می ریزد از هم دفترش چون سبو هرکس کند، بالین زدست خشک خویش ازشراب لاله گون ریزند گل دربسترش شمع من در هر که آتش می زند پروانه وار رنگ عشق تازه ای می ریزد ازخاکسترش روزن آهی شود هرموی براندام او هرکه باشد عود خام آرزو در مجمرش سوخت هرکس را که داغ آتشین رخساره ای پرده دار اخگر خورشید شد خاکسترش گر چنین از زنگ می آید برون آیینه ام چشم می بازد به اندک فرصتی روشنگرش می کند چون موی آتشدیده مشق پیچ و تاب رشته زنار ازشرم میان لاغرش بیضه اسلام گردید آن سنگین ز خط همچنان صلب است دربیداد چشم کافرش دولت دنیا نگردد جمع صائب با حضور شمع می لرزد تمام شب به زرین افسرش صائب تبریزی