صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۸۳۵: هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس رفته ایم از خویش بیرون از دیار ما مپرس کوه تمکین حبابیم از شکیب مامگوی جلوه موج سرابیم از قرار ما مپرس بید مجنونیم برگ ما زبان خامشی است گل بچین از برگ ما، احوال بار ما مپرس دامن آرام بر دامان صرصر بسته ایم از پریشان حالی مشت غبار ما مپرس دیده خورشید، فتراک سحر خیزان بود حلقه فتراک ما بین از شکار ما مپرس ازدیار حسن خیز عشق می آییم ما می شوی آواره احوال دیار ما مپرس نقل ارباب جنون دیوانگی می آورد رحم کن بر خویش از جوش بهار ما مپرس سبحه ریگ روان انگشت حیرت می گزد از شمار داغهای بی شمار ما مپرس شرح حال دردمندان دردسر می آورد میل دردسر نداری از خمار ما مپرس حلقه تأدیب در گوش معلم می کشند از فضولیهای اطفال دیار ما مپرس یک نگاه گرم در سرچشمه خورشید کن پیش رویش حال چشم اشکبار ما مپرس کار ما چون زلف خوبان در گره افتاده است می کنی سر رشته گم صائب ز کار ما مپرس صائب تبریزی