صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۷۸۲: نیست بی خون دل آن زلف پریشان هرگز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست بی خون دل آن زلف پریشان هرگز نبود بی شفق این شام غریبان هرگز می زند موج سراب آتش ما را دامن نیست این بادیه بی سلسله جنبان هرگز تیر باران ملامت چه کند با عاشق؟ شیر دلگیر نگردد ز نیستان هرگز جای مجنون چه خیال است که خالی ماند؟ خالی از سوخته ای نیست بیابان هرگز در خراش دل خود باش که بی کوشش تیغ لعل بیرون ندهد کان بدخشان هرگز عکس هر چند در آیینه بود پا به رکاب نرود نقش تو از دیده حیران هرگز پاس آن لعل لب از زلف به خط یافت قرار بی سیاهی نبود چشمه حیوان هرگز نیست بی داغ ندامت دل دنیاداران جغد بیرون نرود زین ده ویران هرگز عشق در جنبش گهواره دل بیتاب است که نماند به زمین تخت سلیمان هرگز برگ گل بر تن سیمین تو بیدادی کرد که به یوسف نکند سیلی اخوان هرگز از سواد شب هستی چه کشیدم صائب که نبیند کسی این خواب پریشان هرگز! صائب تبریزی