صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۶۴۹: زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر که زخم صبح گشت ازبخیه انجم نمایانتر نه از گل نکهتی بردم نه زخمی خوردم ازخاری نسیمی زین چمن نگذشت ازمن دامن افشانتر درآغوش گلم ازغنچه خسبان برون در ندارداین گلستان شبنم ازمن پاکدامانتر به ذوقی سینه پیش تیر دلدوزش هدف سازم که گردد غنچه پیکانش از سوفار خندانتر نشد سنگ ملامت از دویدن مانع مجنون که در کهسارها سیلال می باشد شتابانتر مبین گستاخ در رخسار شرم آلوده خوبان که باشد درنیام این تیغ بی زنهار عریانتر به گرمی گرچه اخگر به کباب تازه می چسبد به دل می چسبد آن لبهای چون یاقوت چسبانتر اگربیند غزال آن گوشه چشمی که من دیدم شود ازدیده قربانیان صدپرده حیرانتر تمنا در دل مرغ قفس بسیار می باشد نسازد تنگدستی آرزوراتنگ میدانتر ثمر را می کند پیوند درچشم جهان شیرین سرمنصوراز دار فنا گرددبه سامانتر زگنج اندوختن گفتم شود طول امل ساکن ندانستم که در گوهر شود این رشته پیچانتر شد ازموی سفید آسودگی از رشته جانم که وقت صبحدم شمع از دل شبهاست لرزانتر بغیراز سنگ ،دندان طمع را نیست درمانی که گردد اره از چوب ملایم تیز دندانتر چنان کز برگ گل گردید رسوابوی گل صائب زمهر خامشی راز نهانم گشت عریانتر صائب تبریزی