صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۵۳۳: جان غریب ازین جهان میل وطن نمی کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان غریب ازین جهان میل وطن نمی کند شد چو عقیق نامجو یاد یمن نمی کند عشق مگر به جذبه ای از خودیم بر آورد چاره یوسف مرا دلو ورسن نمی کند بیخبری ز پای خم برد به سیر عالمم ورنه به اختیار کس ترک وطن نمی کند پیرهنش ز بوی گل خلوت غنچه می شود هر که ز شرم بلبلان سیر چمن نمی کند نیست ز تشنگان خبر در ظلمات خضر را دل به حریم زلف او یاد ز من نمی کند زخم زبان نمی شود مانع گفتگوی من خامه اگر سرش رود رود ترک سخن نمی کند بس که ز بخل خشک شد گوهر جوددر صدف از کف خود غریق را بحر کفن نمی کند جامه خضر را دهد آب حیات شستشو دل چو ز عشق تازه شد چرخ کهن نمی کند نظم کلام غیر را رشته ز زلف می دهد آن که حدیث چون گهر گوش زمن نمی کند لعل حیات بخش او مرحمتی مگر کند ورنه علاج تشنگان چاه ذقن نمی کند در سیهی کجا بود نشأه آب زندگی گوشه چشم مرحمت کار سخن نمی کند حسن ز حصن آهنین جلوه طراز می شود جمع فروغ شمع را هیچ لگن نمی کند کوتهی از چه می کند دست دراز شاخ گل مرغ شکسته بال اگر عزم چمن نمی کند هست به یاد دوستان زندگی وحیات من گر چه ز دوستان کسی یاد ز من نمی کند صائب اگر ز کلک من جای سخن گهر چکد یار ستیزه خوی من گوش به من نمی کند صائب تبریزی