صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۵۱۵: چرا از خم می فلاطون برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چرا از خم می فلاطون برآید ز دریای رحمت کسی چون برآید غزالان کنند آن زمان ته دو زانو که دیوانه ما به هامون برآید برآید شکر خند ازان لعل میگون به نازی که شیرین به گلگون برآید تبسم به خون غوطه زدتابرآمد ازین تنگنا تا سخن چون برآید چون مستی است کآید ز میخانه بیرون حدیثی کز آن لعل میگون برآید به دنبال او سرواز باغ بیرون پریشانتر از بیدمجنون برآید ز ابر سیاه است امید باران مگر کامم از خط شبگون برآید در آغوش قمری است نشونمایش عجب نیست گرسروموزون برآید ز شرم گنه سروموزون ز خاکم سرافکنده چون بیدمجنون برآید سرنوح لرزان حبابی است اینجا ازین بحر سالم کسی چون برآید گسسته است سررشته امیدها را چسان ناله از دل به قانون برآید فرو رفت هرکس که در فکر دنیا سرش از گریبان قارون برآید ز دامان دولت جدایی است مشکل ز پای خم می کسی چون برآید نیم ایمن از عهدپادر رکابش که می ترسم این نعل وارون برآید ز بس خاک خورده است خون عزیزان به هرجاکه ناخن زنی خون برآید نباشد در بسته را خیر صائب ازان غنچه لب کام من چون برآید صائب تبریزی