صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۴۶۳: هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد قطع امید ازان زلف قطعا نمی توان کرد تا از سر دل ودین مردانه برنخیزی با کاروان یوسف سودا نمی توان کرد از کف مده به بازی آن زلف عنبرین را کاین رشته چون رها شد پیدا نمی توان کرد دریای بیکران را نتوان به ساحل آورد در نامه شوق ما را انشا نمی توان کرد از دام ما چو مجنون آهو نجست سالم پهلو تهی به وحشت از ما نمی توان کرد از آفتاب تابان گر نور وام گیری چون ماه نو سر از شرم بالا نمی توان کرد امید یافتن هست گم گشته جهان را در خویش هر که گم گشت پیدا نمی توان کرد دل بحرخون شدازعشق کوآن کسی که می گفت سرچشمه را به کاوش دریا نمی توان کرد از زاهد ترشرو مشرب طمع مدارید انگور سرکه چون شد صهبا نمی توان کرد سیلاب فتنه صائب با بیخودان چه سازد آن را که نیست جایی بی جا نمی توان کرد صائب تبریزی