صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۴۵۷: شرم وحجاب مارا در پیچ وتاب دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شرم وحجاب مارا در پیچ وتاب دارد خون خوردن است کارش تیغی که آب دارد اندیشه رهایی نقش برآب باشد در قلزمی که گرداب بیش از حباب دارد گر خون شود دل سنگ چندان عجب نباشد در عالمی که گوهر چشم پرآب دارد از سینه برنیارد نشمرده یک نفس را چون صبح هر که در دل بیم حساب دارد تیغ زبان دعوی برهان جهل باشد صحرای موج افزون موج سراب دارد آن شاخ گل همانا خواهد به باغ آمد کز طوق قمریان سرو پا در رکاب دارد از آفتاب محشر اندیشه نیست مارا حسن برشته اودل را کباب دارد زان چشم اگرپرآب است زین آب می شود دل رخسار او چه نسبت با آفتاب دارد در آستین نگیرد دست کریم آرام در آتش است نعلش ابری که آب دارد بند خود از تپیدن چون مرغ سخت سازد در انتظام دنیا هر کس شتاب دارد در زیر چرخ هر کس خواهد نفس کند راست فکر نفس کشیدن در زیر آب دارد از فقر بر دل ما گرد کدورتی نیست معماری کریمان ما را خراب دارد درپرده رونهفتن صائب زبی حجابی است رویی که شرمگین است از خود نقاب دارد صائب تبریزی