طبیب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۱: کردیم شبی روز غریبانه بدامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کردیم شبی روز غریبانه بدامی المنته لله که رسیدیم بکامی شاها نکشم باده که همت نپسندد من سر خوش و یاران همه حسرتکش جامی کردی چون شهیدم مکن آغشته بخونم دامن، که حریفان نشناسد کدامی بر چهره مکن طره پریشان که بخوبی چون ماه فروزان همه دانند تمامی داند اثر ناله ما آنکه شنیدست نالیدن مرغی که فتادست بدامی بر خرمن گردون بزدی آتشی از آه باز ای جگر سوخته پیداست که خامی ما خود چه شکاریم که در کوی تو باشد مرغان حرم را هوس گوشه دامی از آمدنت میروم از خود، مگر از دوست ای مرغ همایون بمنت هست پیامی نشناختی ای خواجه مرا قدر درین شهر شایسته تر از من نتوان یافت غلامی جان بر کف دست است طبیب از پی مژده آن کیست که آرد سویش از دوست پیامی طبیب اصفهانی