طبیب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۱: زبامی چو بینم که ماهی برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبامی چو بینم که ماهی برآید بیاد توام از دل آهی برآید زدل هر دمم گرنه آهی برآید کی از کنج چشمش نگاهی برآید ندارد ملک چون سرداد خواهان چه از ناله دادخواهی برآید بسی تیره روزم، بود کز کناری شبم را فروزنده ماهی برآید خوشم با جفایش دلی چون شکیبم که نپسندد از سینه آهی برآید زمردم نهان ریز خونم مبادا که فردا بقتلم گواهی برآید بود کز تو ای ابر رحمت زخاکم گلی گر نروید گیاهی برآید رسد آنچه بر ما ز فیض گدائی که از همت پادشاهی برآید بتاج شهان گرزند خنده شاید گلی گر ز طرف کلاهی برآید بود گر امید وصالی چه پروا بهجران اگر سال و ماهی برآید زبس ناتوانی، طبیب جفاکش زدل ناله اش گاهگاهی برآید طبیب اصفهانی