طبیب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷: رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست مردم دیده ام از حسرت رویت بازست خانه با خاک برابر شد و روزن باقیست زندگی بار سفر بست و هوس بازبجاست کاروان رفت ازین منزل و برزن باقیست رمقی نیست بتن بسمل ما را که همان در دلش حسرت در خاک تپیدن باقیست از زبان گرچه فتادم، خبرم بازمگیر تاب گفتار نه و ذوق شنیدن باقیست کی شوم از تو تسلی به نگاهی هیهات حسرت روی توام تا دم مردن باقیست میوه باغ تو شد قسمت اغیار و مرا هوس میوه ای از باغ تو چیدن باقیست میبرد بخت بمیخانه ام امروز طبیب که نه ساقی نه قدح نه می روشن باقیست طبیب اصفهانی