جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۹۹۶: مستغنی از می آیم ز جان نگاه او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستغنی از می آیم ز جان نگاه او ما را بس است کاسهٔ چشم سیاه او ارباب جستجوی، به راهش سپرده اند آن را که نیست دیدهٔ بینش به راه او بدمستیی که چشم تو دیشب به کار برد باشد زبان هر مژه ات عذرخواه او از نسبتی که هست به روی تو ماه را بر آسمان فخر بر قصد کلاه او دایم به ناز بالش راحت بداده پشت هر دل که نوک آن مژه شد تکیه گاه او محروم مانده آنکه ز فیض انابت است جویا بس است جرم نکردن گناه او جویا تبریزی