جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۷۲۰: چون شود محو از دل خاکی سرشت ما غبار؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شود محو از دل خاکی سرشت ما غبار؟ کی به افشاندن رود از دامن صحرا غبار؟ ای نسیم از کوی او مگذر که می ترسم شود در دلش بوی گل از نازک مزاجیها غبار بسکه بیکس دشمنند ارباب دولت، می شود گوهر از گرد یتیمی در دل دریا غبار مهرهٔ گل ریزدم هر قطره اشک از چشم تر دور ازو در خاطرم بگرفته از بس جا غبار آمدی مستانه و غمها به شادی شد بدل باد دامانت فشاند از چهرهٔ دلها غبار من کی ام کز من توان رنجید آنکه بی سبب کیست جویا؟ بنده، جویا؟ خاک ره، جویا؟ غبار!‏ جویا تبریزی