جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۷۰۰: غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان از بسکه تند می گذرد شهسوار عمر بیرون زحد عقل بود عالم شباب دیوانگی است لازم جوش بهار عمر کی می توان به زاری و زورت نگاه داشت در دست هیچ کس نبود اختیار عمر با حاجیان کعبهٔ توفیق شو رفیق از دست تا نرفته مهار قطار عمر یک دم ز زندگیم نشد صرف کار حق جویا چو من مباد کسی شرمسار عمر جویا تبریزی