جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۶۵۸: آن دم که باده کلفتم از سینه می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن دم که باده کلفتم از سینه می برد خورشید رشک بر دل بی کینه می برد در هر بنا که عرض صفا می دهد رخت هر خشت فیض یک حلب آیینه می برد دل را ز نرگسش سیهت یک نگه بس است پیمانه ای غبار غم از سینه می برد موج شراب مصقل آیینهٔ دل است کز سینه زنگ کلفت دیرینه می برد آیینه از مثال پری طلعتان نبرد ضعیفی که سینه از دل بی کینه می برد ترسم برد سرشک ز دل نقد صبر را طفل است و شوخ و راه به گنجینه می برد جویا کسی که عور شد از کسوت کمال خود را به زیر خرقهٔ پشمینه می برد جویا تبریزی