جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۵۶۱: چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون می رود نافه می بالد چنان کز پوست بیرون می رود می کشد با آنکه بار یک جهان دل را به دوش سرو آزادم ببین نام خدا چون می رود بسکه چشم می پرستت دشمن هشیاری است گر فلاطون آید از بزم تو مجنون می رود جهل باشد رنجش از دخل کج ارباب جهل حرف در بیدردی یاران محزون می رود من نمی گویم تویی دزد دل اما چون کنم کز کنارم تا سر کویت پی خون می رود گر فتد جویا به دریا عکس روی ما من همچو سیل تند هامون سوی جیحون می رود جویا تبریزی