جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۵۶۰: دلها بسی بر آتش حسنش سپند شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلها بسی بر آتش حسنش سپند شد تا ایمن آن جمال ز رنج گزند شد دست هوس ز گیسوی مشکین او مدار بر بام آفتاب توان زین کمند شد از بسکه خورده خون دلم را بجای شیر آهوی چشم او به همین بره بند شد دامن زند تپیدن دل بسکه در برم بر سر چو شمع شعلهٔ داغم بلند شد از ماه و آفتاب ندانم ولیک شمع بگشود تا نظر برخت پای بند شد همچون پر مگس که بچسبد بر انگبین دامان دل به خاک ره یاربند شد جویا به غیر لعل دربار یار نیست یاقوتیی که درد مرا سودمند شد جویا تبریزی