جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۴۸۸: جان آزاد گرفتار تن زار بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان آزاد گرفتار تن زار بماند همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند از پریشان نظری گشته پریشان دلها دیده آن است که در حسرت دیدار بماند روز را مهر به شب گر برساند عجب است بسکه حیران تو چون صورت دیوار بماند تا به باغ آمده ای دست و دل سرو و چنار در تماشای سراپای تو از کار بماند چون نگه در حرم دیدهٔ حیرت زدگان راز رسوای تو در پرده اسرار بماند سرو را شرم قدت سلسله بر پای نهاد دید تا طور خرام تو ز رفتار بماند تو به حال دل خود هیچ نمی پردازی حیف کاین آینه در پردهٔ زنگار بماند همچو شبنم بود از بال نگه پروازش آن سبکروح که حیران رخ یار بماند کی زکار دل خود بر بدر آری جویا چرخ سرگشتهٔ این نقطه چو پرگار بماند جویا تبریزی