جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۱: نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد حیا را کارفرما، دسته کن زلف مشوش را!‏ برو ساقی که من از ساغر آن چشم سرمستم چه کیفیت رسد از می کشی رند هلاکش را نمی دانم چسان در آن یک مژگان بهم سودن نگاهت بر دل غمدیده خالی کرد ترکش را بسی ناموس دلها می رود بر باد رسوایی مبادا آشنایی با نسیم آن زلف دلکش را خوشا روزی که جویا روز و شب چون چشم می نوشش به طاق ابروی او می زدم صهبای بی غش را جویا تبریزی