مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۶: خوش آنساعت که بیخشم و غضب با ما تو بنشینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آنساعت که بی خشم و غضب با ما تو بنشینی نه در دل عقده ای ما را نه برابر و ترا چینی چه فیض است از بهار لخت دل دانی کنارم را اگر یکره پر از گل دیده ای دامان گلچینی نهادم پا براه عشق تا آید چه در پیشم نه عقل آخر اندیشی نه چشم عاقبت بینی ز هستی هر که رست و یافت فیض نیستی داند که آن بیداری تلخی بود این خواب شیرینی به نیکان و بدان از ساده لوحی الفتی دارم نه زانقومم بجان مهری نه زین جمعم بدل کینی مر پهلو بخار یا بخشتی سر نهم ورنه که شبهای غمت نه بستری دارم نه بالینی نظر مشتاق دارد از غرور حسن آن مهوش بآن نخوت که بیند پادشاهی سعی مسکینی مشتاق اصفهانی