مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۳: من تشنه دشت بیآب بارد مگر سحابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من تشنه دشت بی آب بارد مگر سحابی ورنه کسی نگیرد دست مرا بآبی آن تشنه لب درین دشت آخر رسد بآبی کز ره نرفته باشد از جلوه سرابی هرکس که گشت روشن از لوح دل سوادش هرگز نخوانده باشد گو حرفی از کتابی از تشنگی است یا رب آتش بجان گیاهم یا رشحه زابری یا قطره ای ز آبی هرگز ز ساغر عشق جز خون دل نخوردیم اینست اگر کشیده است زین گل کسی گلابی در پنجه غم او مرغیست دل که چون شد بیرون ز بیضه افتاد در چنگل عقابی زهر فراق یاران هرکس چشیده داند در نه خم فلک نیست زین تلختر شرابی نزدیک ساحل آمد سالم سفینه ما ای قلزم محبت وقتست انقلابی اکنون که دانه ام سوخت لب تشنه در ته خاک حاصل چه زینکه هر سو گیرد هوا سحابی زآن مهروش چه داند بیتابی تو مشتاق چون ذره هر که نبود سرگرم آفتابی مشتاق اصفهانی