مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۴: بغربت یوسف من من بزندان وطن مانده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغربت یوسف من من بزندان وطن مانده پسر گم کرده ای در گوشه بیت الحزن مانده حلالش باد با یاران غربت عشرت ارگاهی کسی آید بیاد او را که بیکس در وطن مانده چه سازم گرنه از خود دور ازو قالب تهی سازم چه کار آید مرا این زندگی جان رفته تن مانده نخواهم دور از آن گل زیست امروز است یا فردا که خالی آشیان عندلیبی در چمن مانده بتیغ فرقتم کشت و نیامد بر سر خاکم غباری در دلش گویا از این خونین کفن مانده کسی کز فرقت شیرین لبی جان داده میداند چه تلخی تا قیامت در مذاق کوهکن مانده خمار حسرت آرد باده ته شیشه مستان را برنجم دور از آن زین نیم جانی در بدن مانده زبان خامه فرسود و هنوزم از غم هجران بدل صد گفتگو مشتاق و بر لب صد سخن مانده مشتاق اصفهانی