مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۳: جان بقید تنم از کوی کسی افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بقید تنم از کوی کسی افتاده است بلبلی از چمنی در قفسی افتاده است باید افغان ز جفای تو و افغان کز ضعف کار ما خسته دلان با نفسی افتاده است زان بکوی عدمم خوش که جز آن کوی کجاست که نه آنجا بکسی کار کسی افتاده است فصل گل شد چه بمرغی گذرد آه که او بی پروبال بکنج قفسی افتاده است سوز دم رشگ درین بادیه هرجا بینم آتشی جسته و در جان خسی افتاده است محمل ناز که زین دشت گذشته است که باز دل بدنبال صدای جرسی افتاده است آمدم سوی تو اکنون نکنم چون فریاد که گذارم بر فیاد رسی افتاده است هر کسم دید بدنبال نگاهت بیخود گفت مستی بقفای عسسی افتاده است نه همین خفته ز بیداد تو در خون مشتاق کشته تیغ تو در خاک بسی افتاده است مشتاق اصفهانی