مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۷: صبح شد ساقی بشو از دیده خواب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح شد ساقی بشو از دیده خواب می بده واکرد گل بند نقاب جنت نقد است ساقی می بیار فصل گل دور قدح عهد شباب گر تباهی شد گناه موج نیست روز طوفان کشتی افکندم در آب تشنه یارب با تف دل چون کند دشت بی آب و تموز و آفتاب جان نبردم از نوید وصل او بود خوش افسانه رفتم بخواب هم بما رحم آورد آن شعله خو سوزد آتش را اگر دل بر کباب از غم دوران دلم خون شد کجاست غلغل مینا و گلبانگ رباب ساقیا می ده که بی ما بس دهد جام سیمین ماه و زرین آفتاب مطربا سر کن ببانگ چنگ و نی نقل دارا قصه افراسیاب ریخت تا از کلک مشتاق این غزل شاعران شستند دفترها به آب مشتاق اصفهانی