مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴: مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را که دارد این نشاط افزائی و اندوه کاهی را ز دوزخ گو مترسان داغ هجران دیده را زاهد کز آتش نیست باکی دور از آب افتاده ماهی را چو ماهر کس نشد گم در ره عشقت چه میداند غم بی رهبری و محنت گم کرده راهی را ندانی گر ز حرمان زلال وصل خود حالم بیا بنگر طپان در خاک این لب تشنه ماهی را مپرس از صبح و شام کشور بختم که از ظلمت زهم نشناسد این جا کس سفیدی و سیاهی را تو از ما فارغی کآسوده ساحل چه میداند چه حال از شورش دریا بود کشتی تباهی را مگر دریابدم موجی و گر نه دست و پائی کو که در بحر افکند این بر کنارافتاده ماهی را نظر چون از رخ مه طلعتان مشتاق بردارم که می بینم در این آئینه ها نور الهی را مشتاق اصفهانی