سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۵۱۸: ندیده صاحب معنی به روزگار سخن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندیده صاحب معنی به روزگار سخن غریب جز من افتاده در دیار سخن زبان ز حرف بد و نیک آن چنان بستی که گشته است عقیق تو مهردار سخن چو چشم من به جمال تو گوش پارهٔ چرخ کشد ز لعل تو تا حشر، اعتبار سخن ز خط پشت لبت شد سواد حرف عیان که گشته نقطهٔ خال لبت مدار سخن نه من ز شکوه سکوتم که مردم چشمت گرفته است ز دست من اختیار سخن نکرده ایم به کس دست طمع خویش دراز که داده است خدا نقد بی شمار سخن ز خاکساری خود با تو عرضه می کردم مباد جای کند در دلت غبار سخن توان شناخت خود با تو عرضه می کردم مباد جای کند در دلت غبار سخن توان شناخت سعیدا قماش هر کس را ز لطف معنی نازک به اعتبار سخن سعیدا یزدی