سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۸: من نه این آب روان از لب جو می بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من نه این آب روان از لب جو می بینم نفس اوست که من از دم او می بینم آنچه در جام، جم از دور تماشا می کرد گاه در شیشه و خم گه به سبو می بینم با وجودی که نه بیش است و نه کم از کم و بیش هر طرف می نگرم جلوهٔ او می بینم توبه زلف و خط و [خالی] گرو و من به نگاه تو ز گل رنگ و رخ و من همه او می بینم هر کجا پیرهن دوستی و مهر و وفاست چاک گردیده ز دست تو رفو می بینم نظر از خویشتن آن روز که برداشته ام شکر ایزد که سعیدا همه او می بینم سعیدا یزدی