سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۸۰: از دم تیغ غم او هر نفس خون می خورم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دم تیغ غم او هر نفس خون می خورم کس نمی داند که من این باده را چون می خورم همت عالی به مردن تشنه لب راضی تر است کاسهٔ آبی که من از دست جیحون می خورم در دل شوریدهٔ من قوت شادی نماند بس شکست از لشکر غم در شب خون می خورم تکیه ام تا گشته همت، فکر بس گردیده پاک خرقه موزون کرده ام در فقر و مضمون می خورم این پشیمانی ندارد سود ساقی می بیار چون نخوردم پیش از این بد کردم اکنون می خورم ای سعیدا از شراب ناب و لعل کام بخش چون تو منعم می کنی من بعد بیچون می خورم سعیدا یزدی